از قطار که پیاده می شوی
خیابان در سر من
راه می رود
به قدر یک پلک
به نوشیدن که می ایستی
دنیا بر سرم آوار می شود
نگاه که می کنی
شراب های کهنه ی جهان
در من تلو تلو می خورند
لطفا برو
و پشت سرت را نگاه نکن
بگذاراین شعر
ناتمام بمیرد
از قطار که پیاده می شوی
خیابان در سر من
راه می رود
به قدر یک پلک
به نوشیدن که می ایستی
دنیا بر سرم آوار می شود
نگاه که می کنی
شراب های کهنه ی جهان
در من تلو تلو می خورند
لطفا برو
و پشت سرت را نگاه نکن
بگذاراین شعر
ناتمام بمیرد
تعداد صفحات : 7